خاطرات شهدا -- غلامحسین افشردی(حسن باقری)- 1
در آستانه سالروز حماسه بیت المقدس و فتح پیروزمندانه خرمشهر خاطره ای را از یکی از فرماندهان این عملیات برای شما خوانندگان نقل نموده ایم.
فتح خرمشهر
بعد از پایان مرحله ی دوم عملیات بیت المقدس،تمامی فرماندهان در قرارگاه مرکزی جلسه داشتند.تقریباً همه خسته شده و بریده بودند،نظر همه ی فرماندهان هم این بود که باید عملیات را متوقف کنیم و بازسازی را انجام دهیم هرکس گلایه ای داشت،یکی از نبودن امکانات گلایه می کرد،یکی از درست عمل نکردن نیروها می گفت،دیگری از اینکه دیگر بیش ازاین نمی توانیم جلو برویم،صبحت می کرد و خلاصه هر کس به نوعی شکایت داشت و جمیعاًبه این نتیجه رسیده بودند که عملیات متوقف شود.
دراین هنگام،حسن از جا بلند شد و بعد از اجازه گرفتن از آیت الله صدوقی و آیت الله دستغیب که درآنجا حضور داشتند،صحبت های آتشین خود راآغاز کرد او گفت:«ما به مردم قول دادیم که هرطور شده،خرمشهرروآزاد کنیم.کجا بریم رو شو دارین که برگردین؟»در این زمان همه سرشان را پایین انداخته بودند، حسن ادامه داد:«می خواین بریم از تکاورهای آموزش دیده ی آمریکایی، براتون نیرو بیاریم؟باید با همین بچه بسیجی های شهری و روستایی کار کنین وبا همین ها جنگ رو پیش ببرین.»در آخر هم خیلی کوبنده گفت:«ما تا خرمشهررو آزاد نکنیم،از اینجا نخواهیم رفت.»
با صحبت های حسن،نظر همه عوض شد و عملیات مجداداًاز سر گرفته شد، تا این که به آزادی خرمشهرانجامید.اگر صلابت و ابهت حسن نبود،چه بسا درآن مقطع،طعم پیروزی و فتح خرمشهر را نمی چشیدیم.
برگرفته از کتاب:من اینجا نمی مانم
انتشارات:نشر یا زهرا
فرازی از وصیتنامه شهید رضا الله وردی