دوشنبه, ۴ دی ۱۳۹۱، ۰۶:۴۲ ق.ظ
امدادهای غیبی در جبهه های جنگ
معجزه
حسن یکی از برادران را صدا زدو به او گفت:«بیا بیرون!بیا بیرون و ببین و عبرت بگیر،تا بعداً کسی نگه امدادهای غیبی و هم و خیاله و خدا کمک نکرد.این معجزه است،خوب نگاه کن!»
معجزه
حسن یکی از برادران را صدا زدو به او گفت:«بیا بیرون!بیا بیرون و ببین و عبرت بگیر،تا بعداً کسی نگه امدادهای غیبی و هم و خیاله و خدا کمک نکرد.این معجزه است،خوب نگاه کن!»
سری دوم خاطرات طنز جبهه و جنگ
از کتاب فرهنگ جبهه جلد 3 (شوخ طبعیها)، نوشته آقای سید مهدی فهیمی، کاری از انتشارات سروش است.
... برادرانی که از لحاظ چثه قدری چاقتر از بقیه بودند وضعشان بدتراز همه بود.یکی از آنها در گروه ما بود. بنده خدا با هزار مکافات نیم تنه خودش را کشید جلو، اما بقیه بدنش بیرون ماند.بچه ها به مربی گفتند:مثل اینکه گربه تپل شما که ظاهرا زیادی جوجه خورده در لوله گیر کرده بیایید فکری برایش بکنید.